نقدي بر كتاب | من یک پسر بد بودم (چاپ پنجم) | حامد داراب
از همان روز كه استادم «سيد كريم قنبري» گفتند كه نقد تاثري را ژي بگيرم ژس از تكميل مطالعه هايم روي اين نوع نقد يك فرمول مشخص را براي چند كتاب پي گرفته ام كه خودش بعد از سال ها به عنوان نوعي رويكرد مورد توجه قرار مي گيرد و آسيب هاي ادبيات را مشخص مي كند. مثل هميشه فكر مي كنم اگر هنوز ضرورتي انسان كنوني را ميان انبوه روزمرگيها به خواندن شعر ترغيب كند آنگاه ميتوان پرسيد توقع او در موقعيت خاص فرهنگي، سياسي و اجتماعياي كه در آن قرار دارد، از شعر چيست؟ آيا خواننده شعر به دنبال چيزي يا كسي ميگردد كه در جهان خودش امكان يافتنش را نمييابد؟ در پي التيام است؟ يا اينكه لذت، هدف غايي اوست؟
تلاش براي يافتن پاسخي براي اين پرسشها اگر به هيچ دردي نخورد لااقل روشن كننده واقعيتهايي خواهد بود كه در عين وضوح به فراموشي سپرده شده و در ميان حرفهاي پرطمطراق رنگ باختهاند. پيداست كه گمانهاي بالاو هر گمان ديگري مي تواند دليل خوانده شدن شعر باشد همانطور كه شاعران بيآنكه بتوانند به زبان بياورند دلايل زيادي براي نوشتن شعر دارند. اما آنچه ضرورت خوانده شدن ترجمه شعر را در موقعيتهاي فرهنگي و دورههاي تاريخي پر رنگ مي كند، ريشه در مسائل روانشناختي و تغییر هویت شعری دارد و بايد در نوع رابطه شعر و شاعر واكاوي شود. اين به معناي كنار گذاشتن ريشه هاي جامعه شناختي موضوع نيست اما وضعيت فعلي اهميت روانكاوي و شعری اين رابطه را افزايش داده است. به زعم من گسترش بي اعتمادي در رابطه شعر تولدی داخل علاوه بر متاثر بودن از تحميل ساختار سياسي جامعه به طور قابل توجهي از غريبه بودن جهان متفاوت شاعران آنها تاثير گرفته است. اين ربطي به زبان شعر نخواهد داشت چراكه اين خانه وجود به هر حال خود در پيساختن جهاني براي درك شدن است و در شعر به عنوان قوه ناطقه اجتماعي نقشي انتقالي براي گسترش رابطه خواهد داشت. با این همه خاستگاه متنهايي كه منشي دلالت گر را به ويژه در زمينه مختصات عيني ترجمه شعر مانند زبان و فرم و ساختار دنبال ميكنند، بخشي از ناآگاهي سركوفته است (به عقيده فرويد رفتارهاي بخش ناآگاه سركوفته سخت دلالت گرند) كه طي سالهاي اخير و از طريق برابرنهاد قرار دادن گرايشهاي شعري و اعتراض به مختصات عيني آثار در حال ترويج است. غالب اين متنها كه جايي را هم در مطبوعات اشغال ميكنند، با تكيه بر واژگان و سطرهايي كه از متون ترجمه به عاريت ميگيرند در شكلي مغاير با محتوايشان ظاهر شده و اينگونه خود را محق به انكار واقعيتها دانسته و به تعيين تكليف رو آوردهاند. در حالي كه چنين رفتارهايي با وجود ادعايي كه در زمينه نقد ادبي دارند اساس نقد را زير سوال برده و كارايي آن در برابر آثار ادبي را به متوني دلالتگر كاهش ميدهند. درست همین مسئله است که مترجم و شاعر را وامیدارد، که نسبت به انتخاب شاعر، شعر، زمان و آنچه میخواهد ارائه دهد مسئول باشد. از این دیدگاه است که میتوان مدعی بود «رسول يونان» در مجموعه «من يك ژسر بد بودم» که به تازگی چاپ پنجم آن به ژيشخوان كتابفروشي ها آمده به عنوان یک شاعر و یک مترجم، انسانی مسئول بوده و انتخابی به جا داشته و مجموعه اي تحسین برانگیز ارائه داده، که در روند رو به رشد شعر معاصر ایران بی هیچ تردیدی، البته در دراز مدت، تاثیری ژرف خواهد نهاد. درباره مجموعه شعر من «یک پسر بد بودم» میتوان نوشت که علاوه بر قابليت ايجاد پرسشگري در محتوا، اهميت بيشتري براي گفتن دارد، استقلال قابل توجهي است كه در زبان سرودهها به چشم ميخورد. منظورم از استقلال، اشاره به فردشدگي زبان در اين مجموعه است. فرد شدگي به همان معنايي كه بارت در كتاب معروف خود در حوزه زبان مي آورد. نميتوان انكار كرد كه جامعه ادبي ما طي سالهاي اخير شاهد نوشته شدن و عرضه آثاري بوده و هست كه به دليل معطوف شدن بر وضوح كلامي دچار شباهتهايي ناگزير شدهاند اما جستوجو براي يافتن علت اين عارضه نشانگر واقعيتهايي خواهد بود كه خيلي هم غريب و ناشناخته نيستند. عمده علت شباهتها را بايد در نقص ژرف ساختار سرودهها رديابي كرد. اما تردیدی نیست که مجموعه خوب رسول يونان و مجموعههایی از این دست، به رغم پیشنهادهای واژگانی، فضاساز و نو، توانایی های را برای شعر معاصر ما پدید آورده و خواهند آورد. به هر روی چيزي كه نوشتن شعر با كلامي شفاف و زباني ساده را دشوار ميكند، نياز آن به ژرف ساختار و درونمايهيي است كه شايد قابليت شفاف شدن را داشته باشد اما نميتوان سادهاش كرد. اين مربوط به پيچيدگي خاصي است كه حتي در ميان نظم طبيعي و روابط ساده اجتماعي وجود دارد. تعيين پيش قرارداد هايي مانند اينكه ساده نوشتن خوب است و دشوار نوشتن بد يا بالعكس، رفتاري است ارتجاعي و لاجرم مروج جزم انديشي در حوزه زيباشناسي. پتانسيل ابتذال هميشه در سطوح اوليه كه مهمترين آن قوه نطق شخصي يا همان كلام است، وجود دارد و دامنهاش ميتواند به قوه نطق اجتماعي يا زبان كه لايه لايه است و پيوندي گريزناپذير با كلام دارد، كشيده شود. اين ابتذال به طور چشمگيري معلول ذهنيت اثر خواهد بود. از این دیدگاه باید گفت که زبان در ترجمههای اين مجموعه هر چقدر به سادگي نزديكتر مي شود از زبان معمول فاصله گرفته و عملكرد شاعرانه در همين مقاطع افزايش مي يابد. همچنین لازم به تاکید است که حضور المانهای شفافيت كلامي، شعرها که با رویکرد خاص يونان ایجاد شده، بر قابليت انتقادي آنها افزوده است.
شاعر این مجموعه، جهاني كه در بيشتر شعرهایش میسازند از طريق رابطه استعاري و گاهي از طريق نشانهها به صورت ارجاعي با جهان واقعي در ارتباط است و دغدغههاي قابل توجهي ميتوان در آنها يافت، مسئلهای که رسول يونان با دیدی دقیق بر آن بخصوص بر امر نشانهها توانسته است به خوبی، از پس سرکشیها و لایههای پنهان دارندهاش بر بیآید.
با همه اینها دغدغههاي موجود در این مجموعه از فضاي ذهني مولف دورتر مي شود و او سعی کرده تا با نوشتن خود به نوعی شعر را به گونه اي كه بيشتر رويكرد مخاطب محمر دارد بكشد. يعني استفاده از فضاهاي شهري كه مولف و شايد بسيار مخاطبانش آن را تجربه كرده اند. با همه این ها باید تاکید نمود که ساختار بيان شده در اثر، ويژه شاعر آن است، اما وجود ميل توصيفي، باعث سلطه نسبي تخيل شده و به همين مناسبت توجه به عينيت كه زمينه ساز بخشي از ميل ساختار شعری است، كمرنگ شده است. بين كاركرد تخيلها تفاوتهايي وجود دارد كه البته از تفاوت ذهنيت آثار در آنها ناشي ميشود. با اين حال ويژگي كلام در شعرها يكسان است. مختصاتشعر از حیث زبان، اعم از تمايل مادي يا ميل استعاري به مناسبت تغيير ساختارها در آثار تغيير ميكند و جنس واژگان نيز به همين مناسبت است. اما آنچه ما را با زباني يكپارچه در این کتاب روبه رو ميكند همان يكپارچگي و ثباتكلامي است.
برگرفته از مجله «ارغوان» دانشگاه تهران. دي 1390
+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۰ ساعت 17:20 توسط شیدا مقانلو
|